Web Analytics Made Easy - Statcounter

حالا اهلاوی جایگاه رفیع و عزیزی در قلب مصری ها دارد. آنها حافظان انقلاب مصر نامیده می شوند؛ صدای فقرا و محرومان. آنها مشت محکم ستمدیدگان در برابر طبقه ستمگر هستند. تاریخ کوتاه این گروه طرفداری پر است از وقایع تاریخی و بزرگ: انقلاب، مبارزه و مرگ. اهلاوی حتی بعد از سیاه ترین روزهایش هم به سکوت راضی نشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آنها باورهایشان را حفظ می کنند و ایمان دارند که باید به مسیرشان ادامه دهند. با عقابی که به عنوان نشان باشگاه الاهلی بر سینه دارند. عقابی که بر اوج آسمان پرواز می کند و نماد غرور، یادبود و اگر لازم شد، انقلاب است!

اختصاصی طرفداری - طرفداران الاهلی مصر به موفقیت تیم محبوب شان عادت کرده اند. در سال 2000 آنها افتخاری بزرگ کسب کردند: کنفدراسیون فوتبال آفریقا، الاهلی را به عنوان بهترین تیم قرن آفریقا برگزید. به راستی چه کسی می تواند به این عنوان اعتراض کند؟ آنها بیش از هر تیم دیگری قهرمان لیگ قهرمانان آفریقا شده اند (8بار). در مصر هم هیچ تیمی پرافتخارتر از آنها نیست: 38قهرمانی در لیگ برتر مصر و 35قهرمانی در جام حذفی مصر. الاهلی یکی از موفق ترین تیم های تاریخ فوتبال است.

همیشه پشت هر باشگاهی، این جمعیت طرفداران باشگاه است که خودنمایی می کند. آنها نبض، صدا، روح و عشق باشگاه را به نمایش می گذارند. طرفداران الاهلی شبیه طرفداران تیم های دیگر نیستند. آنها نقشی کلیدی در تحولات باشگاه ایفا کردند و باز هم نشان دادند که فوتبال و سیاست به همدیگر پیوند خورده اند. در مصر، طرفداران الاهلی فقط هوادار نیستند. آنها گروهی انقلابی و تاثیرگذار در اجتماع مصر هستند. وقتی مردم مصر علیه حسنی مبارک، رئیس جمهور وقت قیام کردند، طرفداران الاهلی نقشی مهم در این انقلاب و تسریع پیروزی آن ایفا کردند. البته ما نمی خواهیم به انقلاب سال 2011 در مصر بپردازیم. اهلاوی، گروه طرفداران افراطی الاهلی مصر است و نقشی مهم در انقلاب مصر داشت. آنها در شورش های خیابانی، مبارزه با مامورین امنیتی، سردادن شعارهای انقلابی و آماده کردن بنرها و هماهنگی ها بسیار موثر بودند.

این گروه در سال 2007 تاسیس شد. درست زمانی که دولت مبارک به اوج قدرت رسیده بود. طبیعتا در چنین شرایطی، فرصت چندانی برای مخالفت با حاکمیت وجود ندارد. در چنین فضایی، تنها دو صدا شنیده میشد: صدای اخوان المسلمین و صدای طرفداران افراطی در ورزشگاه های فوتبال. آنها در صف اول مبارزه با نیروهای پلیس و نیروهای امنیتی بودند. چیزی که کم کم دولتمردان مصر را نگران کرد. اهلاوی به انقلابیون کمک کرد پایگاهی قوی ضد حاکمیت مصر و شخص حسنی مبارک ایجاد کنند. هیچ حزب سیاسی مخالف مبارک در فضای سیاسی مصر وجود نداشت ولی اهلاوی این حس انقلابی را به سراسر مصر انتقال داد. کم کم همه چیز به خشونت کشیده شد. دولت مبارک دیگر هیچ ابایی از خونریزی در شورش ها نداشت. اما در عین حال، اوضاع به تدریج از دست حاکمیت خارج شد و همین جا بود که کم کم امید به پیروزی انقلاب شکوفا شد.

البته خشونت در فوتبال مصر پدیده نوینی نیست. دربی قاهره تاریخی پر از درگیری های خونین در قلب خود دارد. دشمنی الزمالک و الاهلی در تمام جهان مشهور است. جالب است بدانید وقتی الاهلی مصر عنوان بهترین باشگاه قرن آفریقا را به دست آورد، الزمالک، تیم همشهری آنها در رده دوم بود. یعنی می توان گفت بهترین تیم های آفریقا با فاصله ای اندک از هم در پایتخت مصر نفس می کشند. دربی این دو تیم همیشه جذاب و پر از رقابت بوده: از پس زمینه های اجتماعی بگیرید تا مسائل ملی گرایانه در این میدان نبرد تاثیرگذار هستند. به همین خاطر است که دربی قاهره، لقب خشونت آمیزترین دربی جهان را به خود اختصاص داده است. ریشه های این دشمنی بسیار عمیق است: داستان از زمانی آغاز شد که مصر در اشغال ارتش بریتانیا بود. الاهلی به نوعی نماد ملی گرایی بود و الزمالک هم به عنوان بازوی ورزشی ارتش بریتانیا شناخته میشد. آنها رابطه نزدیکی با حاکم منفور، فاروق شاه داشتند. از همان ابتدا رقابت بین این دو تیم با چاشنی دشمنی همراه بود.

اما در طول انقلاب مصر، رقابت و دشمنی بین این دو تیم قاهره به فراموشی سپرده شد. گروه طرفداران افراطی الزمالک که شوالیه سفید نام دارد، در کنار اهلاوی قرار گرفت. آنها هم در سال 2011 دوشادوش طرفداران تیم رقیب در میدان تحریر به تظاهرات پرداختند. هر دو گروه طرفداران از سال 2007 کار خود را آغاز کرده بودند و در زمان انقلاب، هزاران عضو در سراسر کشور داشتند. ردپای آنها کاملا در جنگ شترها در 2 فوریه 2011 مشهود بود. بخش اعظمی از جمعیت مصر هیچ سابقه و تجربه ای در اقدامات انقلابی نداشت. آنها هیچ وقت در مقابل خشونت بی رحمانه نیروهای پلیس مقاومت نکرده بودند. ولی گروه های طرفداری دو تیم پایتخت در این مورد باتجربه بودند. این مردان انقلابی با رنگ های تیم های محبوب شان یعنی سفید و قرمز به میدان آمدند و تبدیل به مشت محکم ملت مصر شدند. مقاومت رژیم مبارک بی فایده بود و در نهایت دولت او سقوط کرد. حسنی مبارک استعفا کرد، قانون اساسی به حال تعلیق درآمد و پارلمان منحل شد. جالب است که در این داستان تاریخی، فوتبال نقشی مهم در رسیدن به آزادی ایفا کرد.

اما چندی بعد از پیروزی انقلاب مصر، الاهلی یکی از غمگین ترین روزهای تاریخش را تجربه کرد. یک سال بعد از آن تاریخ، الاهلی در شهر سوئز به مصاف تیم المصری رفت. المصری در یک بازی عجیب، 3-1 برنده شد. ولی فاجعه زمانی اتفاق افتاد که طرفداران این تیم به زمین حمله کردند و به طرفداران الاهلی یورش بردند. در نتیجه 72 هوادار جان خود را از دست دادند. این یکی از بدترین شورش های تاریخ فوتبال بود و اهلاوی را در حالی عزادار کرد که همه منتظر روزهایی زیبا بعد از پیروزی انقلاب بودند. بیشتر این 72 نفر در ازدحام تونل خروجی ورزشگاه جان خود را از دست دادند. برخی دیگر هم بی رحمانه کشته شدند یا از سکوی تماشاگران به پایین پرت شدند. جالب است که هیچ اثری از نیروهای پلیس و ضدشورش دیده نمیشد.

اعضای گروه اهلاوی نیروهای پلیس را سرزنش کردند و معتقد بودند پلیس به خاطر نقش مهم آنها در سقوط دولت مبارک، قصد انتقام جویی داشته است. به هرحال روز سیاهی در تاریخ مصر به ثبت رسید و چندین بازیکن الاهلی از فوتبال حرفه ای خداحافظی کردند. مقامات دولتی مثل همیشه به انتقاد از هولیگانیسم پرداختند و خشونت در فوتبال را نکوهش کردند. اما شاهدان عینی از مامورینی می گفتند که کنار ایستادند و اجازه دادند جوانان مصری وحشیانه به جان هم افتاده هم وطنان خود را با ضربات چاقو به قتل برسانند. لیگ تعطیل شد و مدیران اتحادیه فوتبال مصر استعفا کردند. اهلاوی باز هم به خیابان ها آمد و از سلاحش استفاده کرد: صدای اعتراض. آنها به سمت میدان تحریر حرکت کردند تا همه یاد تظاهرات در روزهای انقلاب مصر بیفتند. شاید آنها پشیمان بودند! برخی از آنها واقعا به این نکته فکر می کردند که این فاجعه، مجازاتی است که به خاطر تحرکات شان در انقلاب مصر بر آنها مستولی شده است.

حالا اهلاوی جایگاه رفیع و عزیز در قلب مصری ها دارد. آنها حافظان انقلاب مصر نامیده می شوند؛ صدای فقرا و محرومان. آنها مشت محکم ستمدیدگان در برابر طبقه ستمگر هستند. تاریخ کوتاه این گروه طرفداری پر است از وقایع تاریخی و بزرگ: انقلاب، مبارزه و مرگ. اهلاوی حتی بعد از سیاه ترین روزهایش هم به سکوت راضی نشد. آنها باورهایشان را حفظ می کنند و ایمان دارند که باید به مسیرشان ادامه دهند. با عقابی که به عنوان نشان باشگاه الاهلی بر سینه دارند. عقابی که بر اوج آسمان پرواز می کند و نماد غرور، یادبود و اگر لازم شد، انقلاب است!

باشگاه الاهلی و طرفدارانش از فاجعه تلخ بازی با المصری عبور کردند. زندگی آنها با فوتبال جریان پیدا کرد ولی هرگز کشته شدگان آن بازی سیاه را فراموش نکردند. در اولین سالگرد این فاجعه، هزاران نفر به سمت بندر سعید و سوئز حرکت کردند. از همه مهم تر، تیم فوتبال الاهلی در سال های 2012 و 2013 قهرمان لیگ قهرمانان آفریقا شد تا یاد کشته شدگان این حادثه با قهرمانی های ارزشمند در قاره آفریقا زنده نگه داشته شود. برخی از بازیکنانی که گفته بودند دیگر پا به میدان فوتبال نمی گذارند به کمک تیم شان آمدند تا این قهرمانی ارزشمند و پرمعنا به دست بیاید. اهلاوی نماد ایده ای است انقلابی! آنها کارشان را به عنوان یک گروه هواداری در فوتبال آغاز کردند و فوتبال باید فضایی آزاد داشته باشد برای همه کسانی که می خواهند از این رقابت بدون هیچ ترسی، لذت ببرند.

به قلم مت گالت از وب سایت thesefootballtimes

 

 

 

اخبار داغ 

گل دیدنی مهدی طارمی به براگا روی حرکت زیبای خسوس کرونا اسامی نامزدهای تایید صلاحیت شده انتخابات فوتبال ؛ سرپرست فدراسیون رد صلاحیت شد تتوی بدن خانم پرستار تهرانی آخر خط بود / خانه مجردی الهام دور از چشم شوهرش! آناشید حسینی چادر را کنار گذاشت / عکس تولد عروس سابق سفیر ایران لیورپول و شکست در 3 بازی پیاپی خانگی در لیگ پس از 58 سال نکات آماری بازی لیورپول - منچسترسیتی؛ گواردیولا و رکوردی که حتی در بارسلونا به ثبت نرسیده بود

منبع: طرفداری

کلیدواژه: طرفداران الاهلی گروه طرفداران نیروهای پلیس انقلاب مصر الاهلی مصر دو تیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۹۴۷۲۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نقد ادعای زیباکلام درباره آغازگر جنگ با مستندات تاریخی / روایت نماینده وقت عراق در سازمان ملل از آماده‌باش صدام برای آغاز جنگ علیه ایران

فهیمه نظری: یکی از بحث‌های جنجال‌برانگیز که در سال‌های اخیر در جامعه‌ی روشنفکر ایرانی شکل گرفته است بحث آغاز جنگ ایران و عراق است. روایت رسمی می‌گوید ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ عراق با حمله‌ی هوایی به چند فرودگاه ایران جنگ ۸ ساله را کلید زد؛ اما حالا با گذشت دهه‌ها گاه این بحث مطرح می‌شود که تحریکات ایران موجب حمله‌ی عراق به ایران شد. مرحوم ابراهیم یزدی وزیر خارجه‌ی دولت موقت در اواخر عمر خویش در گفت‌وگو با حسین دهباشی در برنامه‌ی «خشت‌خام» که در آپارت منتشر شد گفته است که بر خلاف نشست موفقیت‌آمیز او با صدام برای جلوگیری از تنش‌های احتمالی میان دو کشور در حاشیه‌ی کنفرانس‌ غیرمتعهدها در هاوانا، اما تحریکات تلویزیون ایران موجب حمله‌ی ایران به عراق شد. یزدی همچنین به اعتراض مرحوم سید محمود دعایی سفیر وقت ایران در عراق اشاره می‌کند که در شورای انقلاب گفته بود: [نقل مستقیم از ابراهیم یزدی]: «آقا اگر می‌خواهید با عراق بجنگید من استعفا بدهم برگردم ولی اگر می‌خواهید نجنگید و مماشات کنید این روشش نیست.» و امام خمینی در پاسخ به او گفته بود که «نخیر نمی‌توانی نروی [به عراق] باید بروی»

خود مرحوم دعایی که مدتی پیش از آغاز جنگ به خاطر کمرنگ شدن ارتباطات میان ایران و عراق به کشور برگشته بود، در مهرماه ۱۳۹۵ در نشستی با عنوان «ناگفته‌های جنگ» در این باره گفته است: «وزیر امور خارجه عراق از سوی صدام به من پیغام داد که به امام بگویم برای حل مسائل فی‌مابین نماینده‌ای را به عراق بفرستد، امام نیز در پاسخ به این پیغام، هرگونه مذاکراتی را به تشکیل مجلس شورای ملی و انتخابات ریاست‌جمهوری موکول کرد تا نمایندگان ملت برای مذاکره به عراق بروند و در این فرصت نیز از عراق خواست که حسن‌نیت خویش را ثابت کند و علیه ایران تبلیغ نکند.» (تاریخ ایرانی)

صادق زیباکلام: عراق دشمن ما نبود؛ ما تحریکش کردیم

در ادامه‌ی مجادله بر سر این‌که کدام طرف موجب آغاز جنگ شد، چند روز قبل کانال تلگرامی اینستای انقلابی ویدیویی از صادق زیباکلام منتشر کرد که در آن تحریکات ایران را موجب حمله‌ی عراق به ایران دانسته، زیباکلام در آن ویدیو گفته است:

«عراق دشمن ما نبود، صدام حسین به هیچ وجه دشمن ما نبود. این ما بودیم که عراق را دشمن خودمان کردیم. هرکس رفت پیش امام بعد از انقلاب، عشایر عرب رفتند، شیعیان رفتند، عده‌ای از اهالی بصره رفتند. امام گفتند این صدام این جرثومه‌ی فساد را چرا ساقط نمی‌کنید چرا شما انقلاب اسلامی نمی‌کنید مثل مردم ایران این فاسد را سرنگون کنید. خدا رحمت کند مرحوم دعایی اولین سفیر ایران بود در عراق بعد از انقلاب، آقای دعایی سراسیمه تابستان ۵۹ آمد ایران، دو سه ماه قبل از این‌که عراق به ما حمله کند رفت شورای انقلاب، رفت خدمت امام رفت این را دید رفت آن را دید گفت آقا جان صدام پیغام داده گفته آخه شما چی می‌خواهید از جان من؟! آخه چرا این آقای خمینی مرتب به ما حمله می‌کند و مرتب می‌گوید این مردم عراق باید من را سرنگون کنند. من این ۱۴ سالی که شما این‌جا بودید من به جز احترام به شما مگر کار دیگری کردم؟! و صدام واقعا دیگر عصبانی شده – این‌ها را آقای دعایی می‌گوید – و اولتیماتوم داده گفته اگر واقعا شما این سیاست خصمانه علیه من را نگذارید کنار... امام به ایشان گفتند که نه تکلیف دارید شما برگرد برو و اصلا انگار نه انگار... دو سه ماه بعد صدام به ما حمله کرد؛ بنابراین ما بودیم که باعث حمله‌ی صدام به ایران شدیم.»

حبیب احمدزاده: صدام عقده‌ی جمال عبدالناصر شدن داشت

پیش‌تر اما در مرداد ۱۴۰۲ حبیب احمدزاده، مستندساز و نویسنده در برنامه‌ی گفت‌وگومحور «مثبت نگاتیو» در نگاهی کاملا متفاوت و با استناد به گفته‌های صلاح عمر العلی نماینده‌ی وقت ایران در سازمان ملل درباره‌ی ملاقات صدام با ابراهیم یزدی در هاوانا، مسبب و شروع جنگ ایران و عراق را صدام دانسته است. متن گفته‌های احمدزاده در آن برنامه که ویدیوی آن در پی اظهارات زیباکلام این روزها در فضای مجازی وایرال شده به شرح زیر است:

حبیب احمدزاده: هرکس که می‌خواهد بگوید می‌شد از جنگ جلوگیری کرد باید چند نکته را بداند: اولین چیزی که ما باید درباره‌ی جنگ ایران و عراق بدانیم این است که ۱- یک نفر به نام صدام سال‌ها عقده‌ی عین جمال عبدالناصر شدن را در میان مردم عراق داشت. ۲- این آدم یک قراردادی به نام ۱۹۷۵ الجزایر را با شاه امضا کرده بود که ناچارا بود. اگر خاطرات سانسورنشده‌ی علم را بخوانیم می‌بینیم که خود شاه می‌گوید صدام آمد به من گفت ما وقتی با شما صلح کردیم که ۵ بمب بیش‌تر در کردستان عراق نداشتیم و شما بهترین جوانان عراق را به کشتن دادید. صدام این کینه را داشت و مشکلش هم این بود که خودش به عنوان معاون رئیس‌جمهور این قرارداد را امضا کرده بود نه حسن البکر. امضای او [صدام] پایش بود. حالا می‌گویند ۱۳ روز پس از پیروزی انقلاب در شورای عالی انقلاب عراق صدام به عنوان معاون رئیس‌جمهور (هنوز آن موقع رئیس‌جمهور نشده بود) سخنرانی می‌کند و می‌گوید: «بهترین فرصت تاریخی برای بازپس‌گیری شط‌العرب و سرزمین‌های عربی از ایران فرا رسیده است.» ۱۳ روز بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ [این حرف را می‌زند].

این آدم... وقتی که رئیس‌جمهور عراق می‌شود و آن کشتار دسته‌جمعی و تصفیه‌اش را در عراق صورت می‌دهد، بعد کنفرانس غیرمتعهدها در هاوانا است. از آن طرف هم ابراهیم یزدی می‌آید به عنوان وزیر خارجه‌ی ایران درخواست جلسه با صدام می‌دهد. یک ماجرایی رخ می‌داهد که بعدها ابراهیم یزدی می‌گوید من با ایشان [صدام] به توافق رسیدم ولی تبلیغات ایران باعث شد که جنگ شود و...

من جواب می‌توانم به این بحث بدهم که چقدر یک سیاستمدار می‌تواند فقط با یک قطعه پازل یک تابلو برای خود درست کند و خودش را قهرمان جلوه دهد. یکی از صحبت‌های دیگر ایشان این است که آقای دعایی گفته است که من رفتم و... من خودم آقای دعایی را شخصا دیدم و از ایشان شخصا سوال کردم که آیا چنین چیزی رخ داده که شما رفته‌اید گفته‌اید که این‌ها [عراقی‌ها] گفته‌اند بیایید صلح کنیم و امام گفته‌اند [نه] گفت: اصلا دروغ محض است.

بحث آقای دعایی را کنار بگذاریم. اولا این نشان‌دهنده‌ی این است که ایشان [ابراهیم یزدی] دقیق صحبت نمی‌کنند؛ ولیکن در آن جلسه‌ای که ایشان با صدام داشته و صحبت‌هایی که می‌کند دو نکته رخ می‌دهد:

من احساس می‌کنم که اول صحبت‌های آقای ابراهیم یزدی را با هم ببینیم: [پخش گفت‌وگوی ابراهیم یزدی با حسین دهباشی در خشت خام در خلال برنامه]

قسمتی از مستند خشت خام (گفت‌وگوی حسین دهباشی با مرحوم ابراهیم یزدی)

ابراهیم یزدی: از همان اسفندماه [۱۳۵۷] ما معتقد بودیم که (من بارها این را گفته و نوشته‌ام) حمله‌ی عراق به ایران قابل پیش‌بینی و پیش‌گیری بود. سیاست ما در دولت موقت پیش‌گیری از حمله بود؛ اما متاسفانه بعضی‌ها تحریک می‌کردند و کار را به آن‌جایی بردند که عراق حمله کرد.

دهباشی: در کنار این سیاست پیش‌گیرانه و تنش‌زدایی آیا هشدارهایی هم به توان دفاعی کشور داده می‌شد، آن آن موقع هنوز بلبشو بود و ساختاری نداشت؟

یزدی: هشدار می‌دادیم ولی آن‌قدر نظمی وجود نداشت که [هشدارهای‌مان] به جایی برسد. ما از یک کانال‌ها یا ابزارهای دیگری برای پیش‌گیری استفاده می‌کردیم مثلا در کنفرانس غیرمتعهدها در کوبا من رهبران عرب را جمع کردم...

دهباشی: با صدام هم دیدار کردید؟

یزدی: بله با صدام هم دیدار داشتم؛ مذاکره‌ی مفصلی هم داشتیم. خوب طبیعی بود که ما با صدام مذاکره کنیم برای این‌که بالاخره ما با او اختلاف داشتیم، با گروه دیگری که نبود [بنابراین] باید با او می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم.

دهباشی: حضرتعالی در چه پوزیشینی بودید در آن زمان؟

یزدی: وزیر امور خارجه‌ی ایران

دهباشی: و صدام؟

یزدی: معاون نخست‌وزیر... نشستیم با هم صحبت کردیم. خوب صدام حرف‌هایی می‌زد که برای ما قابل قبول نبود (من مشروح مذاکراتی را که با صدام داشتم چاپ کرده‌ام) مثل این‌که او می‌گفت سه جزیره‌ی خلیج‌فارس [دو تنب و ابوموسی] ایران حق ندارد ال و بل کند و... من گفتم: به تو چه مربوط است! مدعی آن سه جزیره که عراق نیست. اگر ادعایی باشد با دولت امارات است نه تو. می‌گفت: نه مگر منشور حزب بعث را نخوانده‌ای؟! [در آن‌جا می‌گوید] هر مسئله‌ی عربی مسئله‌ی ماست. گفتم: تو [که] این حرف را می‌زنی مرتکب یک خطای استراتژیک می‌شوی. وقتی می‌گویی هر مسئله‌ی عربی مسئله‌ی ماست، آقای خمینی هم می‌گویند هر مسئله‌ی اسلامی مسئله‌ی ماست. حالا اگر می‌خواهی کشته بگیری، بسم‌الله! بفرمایید! ولی از حالا به تو می‌گویم که شکست می‌خوری، زمین می‌خوری چون مسائل اسلامی فراگیرتر از مسائل ملی عربی‌ است. ولی صدام دنبال این حرف‌ها نبود. صدام دنبال این بود که موقعیت خودش را تثبیت کند.

دهباشی: با حمله‌ به ایران؟

یزدی: بله. او خود را نماینده‌ی همه‌ی اعراب می‌دانست. گفتم وقتی راجع به سه جزیر صحبت می‌کرد به او گفتم به شما چه مربوط است؟! شما که مدعی مالکیت آن‌جا نیستید. گفت: نه مگر نمی‌دانیم ما بعث هستیم و هر مسئله‌ی عربی مسئله‌ی ماست.

دهباشی: تهدید نظامی هم کرد؟

یزدی: تهدید نظامی را یادم نیست که کرده باشد ولی نیروهایش را به مرز ایران آورده بود.

دهباشی: شاهد مثالی هم می‌آورد که شما دارید ما را تحریک می‌کنید؟

یزدی: زیاد. و واقعا هم تحریک می‌کردیم.

دهباشی: نمونه‌هایی از آن را به خاطر دارید؟

یزدی: برنامه‌های تلویزیون ایران سرتاپا تحریک عراق بود.

دهباشی: برنامه‌های بخش فارسی؟

یزدی: بله. به طوری که آقای دعایی که سفیر ما در آن‌جا [عراق] بود آمد در شورای انقلاب گفت آقا اگر می‌خواهید با عراق بجنگید من استعفا بدهم برگردم ولی اگر می‌خواهید نجنگید و مماشات کنید این روشش نیست.

دهباشی: تلویزیون آن موقع مدیریتش با آقای قطب‌زاده بود، درست است؟

یزدی: بله.

دهباشی: یعنی نگاه ایشان [قطب‌زاده] قالب بود؟ چون ایران آن موقع آن‌قدر مسئله داشت که...

یزدی: نگاه قطب‌زاده تنها نبود، نگاه آقای خمینی هم این بود.

دهباشی: که برویم به سمت درگیری؟

یزدی: نه، که تحریک کنه، حمله کند، این کارها را بکنند، به طوری که وقتی دعایی در آن جلسه گفت که آقا اگر شما می‌خواهید با صدام بجنگید چون این کارهایی که می‌کنید یعنی جنگ، اگر می‌خواهید بجنگید من دیگر نمی‌روم عراق. بلند شد که برود [جلسه را ترک کند]. آقای خمینی گفت که نخیر نمی‌توانی نروی [به عراق] باید بروی. مجبورش کرد. گفت آقا من که نمی‌خواهم بروم آن‌جا بجنگم که! این کارهایی که شما می‌کنید جنگ است!

ادامه‌ی گفت‌وگوی حبیب‌ احمدزاده در مثبت نگاتیو

احمدزاده: عراق یک نماینده‌ای در سازمان ملل داشت به نام صلاح عمر العی این آدم خودش می‌آید بعدها با شبکه‌ی الجزیره یک مصاحبه‌ای انجام می‌دهد، او کسی است که هر کاری می‌کرده که وزیر خارجه‌ی عراق که اتفاقا شیعه بوده است ابراهیم یزدی را ببرد پیش صدام که جلسه داشته باشند، او قبول نمی‌کند. و خود او وزیر خارجه را دور می‌زند و می‌رود با صدام ملاقات می‌کند و از صدام می‌خواهد که با ابراهیم یزدی ملاقات کند.

ساده‌لوحی وزیر امور خارجه‌ را ما ببینیم که چگونه توسط صدام دور می‌خورد؛ یک آدمی که از قبل برنامه‌ریزی کرده است، از روز پیروزی انقلاب، تا انتقام قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و تحقیرش را توسط شاه بگیرد. و این‌که این جلسات سیاسیون را دولت موقت به عنوان یک دستاورد برای خودش مطرح می‌کند، تا روزهای آخر عمر که بله ما می‌توانستیم جلوی جنگ را بگیریم، صدام با ما موافقت کرده بود.

ببینید صلاح عمر العلی این قضیه را چگونه توضیح می‌دهد؛ این فیلمی است که از شبکه‌ی الجزیره پخش شده است نه روزنامه‌ی کیهان، نمازجمعه‌ی تهران یا تلویزیون ایران. ببینید خود این‌ها می‌گویند صدام بعد از جلسه به این‌ها چه گفته است:

پخش مصاحبه‌ی صلاح عمرالعلی در مصاحبه با الجزیره [در خلال برنامه‌ی مثبت نگاتیو]

صلاح عمر العلی (نماینده‌ی وقت عراق در سازمان ملل): او به من گفت: دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه‌ی وقت ایران تمایل دارد با صدام دیدار کند. بر اساس سلسله‌مراتب اداری، با وزیر خارجه‌ی آن زمان دکتر سعدون حمادی تماس گرفتم و از تمایل دکتر ابراهیم یزدی برای دیدار با صدام حسین گفتم و او هم امتناع کرد از این‌که در این خصوص با صدام حسین صحبت کند. من به او اصرار کردم و البته او هم انکار کرد و نپذیرفت، و هنوز هم نمی‌دانم چرا قبول نکرد... او یک انسان دانشگاهی، نویسنده، روشنفکر و سال‌های زیادی وزیر خارجه بود و نمی‌دانم چرا قبول نکرد با این‌که از هر هراسی سعی کردم او را متوجه کنم که این یک کار بسیار مهمی است برای حل اشکالات ایجادشده بین ما و ایران، ما می‌توانیم این مشکل را حل کنیم. خودم رفتم پیش صدام حسین و موضوع را به او گفتم. پس از تردید و فکر کردن پذیرفت البته قبلش از من پرسید نظر تو چیست؟ به او گفتم این فرصت بسیار مهمی است. این پیشنهاد از طرف ایرانی‌ها آمده... ما دو کشور همسایه هستیم و بی‌نیاز از این‌که بین ایران و عراق مشکلی ایجاد شود. ایران هم مشکلاتی دارد اما نباید مشکلاتی بین ما باشد. گفت فردا بعد از اجلاس عدم تعهد در خانه‌ای که سکونت دارم بگو که با وزیر خارجه‌ی ایران دیدار خواهم کرد. بعد دکتر یزدی آمد، از او استقبال کردم و صدام هم از او استقبال کرد. ما سه نفر: صدام حسین، ابراهیم یزدی و من در یک جلسه‌ی سه‌نفره نشستیم. گفت‌وگو در مورد مشکلات دو کشور شروع شد. گفت‌وگو در فضایی کاملا مثبت بین دو طرف انجام شد. برای او بسیار اهمیت داشت که مشکل دو کشور را بتواند حل کند

مجری: که جلوگیری کند از جنگ؟

صلاح عمر العلی: بله. من همین برداشت را کردم که به هر صوت می‌خواست از جنگ بین دو کشور جلوگیری کند.

مجری: بالاخره به عنوان شاهدی در این روزگار بگو.

صلاح عمر العلی: این برداشت را که کردم که می‌خواهد این مشکل را حل کند. بیش‌ترین تلاش را دکتر ابراهیم یزدی انجام داد که مشکل دو کشور حل شود. صدام هم به همین شکل و بسیار مثبت و دیپلماتیک در گفت‌وگو مشارکت می‌کرد. قبل از پایان جلسه به توافق رسیدند که گروه‌هایی را مشخص کنند. از طرف ابراهیم یزدی مطرح شد که اگر تمایل داشتید برای گفت‌وگوی دوجانبه یک گروهی برای گفت‌وگو بفرستید که بیایند، حالا چه این‌ها عالی‌رتبه باشند، چه کارشناسی یا به هر شکل و وسیله‌ای که می‌خواهید ما گروهی را بفرستیم؛ به صورت آشکار یا سری و محرمانه. در هر صورت ما آماده‌ایم تا جلوی اختلاف بین دو کشور گرفته شود. صدام هم بسیار مثبت در این گفت‌وگو شرکت می‌کرد. من ابراهیم یزدی را تا در بدرقه کردم. او خیلی از من ممنون شده بود. مرا بوسید و با من به گرمی خداحافظی کرد و رفت.

برگشتم به سمت صدام و او منتظر من بود. مرا به بیرون آن تالار که یک باغچه و استخر در آن‌جا بود برد. به همراهانش گفت که دو صندلی برای ما در کنار استخر بگذارند. من و صدام روی صندلی‌ها نشستیم و چند ثانیه‌ای گذشت. هر دو ساکت بودیم و من داشتم به آبی که کنار ما بود نگاه می‌کردم. او هم فکر می‌کرد. به من نگاه کرد و گفت: به چی فکر می‌کنی صلاح؟ گفتم: والله من در حقیقت در حس آن دیدار هستم و خیلی خوشحالم و خوش‌بین شدم. به خصوص که الان این موضوع دیگر در دستان تو قرار گرفته و در دست کارمند، وزیر و شخص دیگری نیست و بلکه الان حل این مشکل در دستان توست. من دیدم که این گفت‌وگو بین شما انجام شده که بسیار خوب بود و خوش‌بینم. من به شکلی صحبت می‌کردم که حس مثبتی که حاکم بود را بتوانم در صدام تقویت کنم. من به عنوان یک عراقی خوشحال بودم. احساس کردم برای کشور خودم و کشور همسایه کار مثبتی انجام می‌دهم. در همین چارچوب با صدام صحبت کردم و او هیچ چیز در این خصوص به من نگفت. و بعد از چند ثانیه به من نگاه کرد و گفت: صلاح چند سال است در زمینه‌ی دیپلماسی کار می‌کنی؟ گفتم حدود ۱۰ سال. من را غافلگیر کرد و گفت می‌دانی این دیپلماسی چقدر تو را خراب کرده؟! به من گفت: «چه حل مشکلی بین ما و ایران صلاح؟ این فرصتی است که شاید در طول هر قرن بیش‌تر از یک بار اتفاق نیفتد. این‌ها اهواز را از ما گرفتند. شط‌العرب را از ما گرفتند، ما را تهدید کردند. می‌خواهند انقلاب‌شان را برای ما صادر کنند و فرصت ما الان که دچار از هم گسیختگی هستند، دچار تفرقه هستند و بین‌شان درگیری است، این یک فرصت تاریخی است که تمامی حقوق‌مان را از آن‌ها پس بگیریم و این امر را به تو می‌گویم و خودت را آماده کن به عنوان نماینده‌ی عراق در سازمان ملل که یک ضربتی به آن‌ها بزنیم که تمام کره‌ی زمین صدایش را بشنود و تمای حقوق را از آن‌ها باز پس بگیریم.

حبیبت احمدزاده [ادامه‌ی برنامه‌ی مثبت نگاتیو]

احمدزاده: نگاه کنید! ... سیاست یعنی همین؛ سیاست یعنی این‌که بتوانی از مخاطب فرصت بگیری، زمان بگیری، گولش بزنی... و آن‌ها ماهر بودند. صدام کسی است که تمام ارتش‌های عربی را سر کار گذاشت و به کویت حمله کرد. صدام کسی است که از همه‌ی این‌ها باج گرفت و ترساندشان از کویت گرفته تا بعد هم آن جریان جنگ... یک چنین آدم هفت‌خطی آمده با آدم ساده‌دلی مثل ابراهیم یزدی که... امام ۱۰ سال در عراق با صدام زندگی کرده، او را می‌شناسند... صدام تکریتی را می‌فرستد که آقا تو بیا با ما همکاری کن. [امام] می‌گوید: من با شاه مخالفم ولی با تو [هم] همکاری نمی‌کنم. من فکر می‌کنم شاید [اگر به جای امام] دیگری بود می‌گفت باشد، فرصت است دیگر....

صدام تمام علمای آن موقع عراق را کشته است، بمب‌گذاری‌های داخل ایران را راه انداخته است. همه‌ی این کارها را کرده است بعد همه‌ی این‌ها را ابراهیم یزدی اصلا در صحبت‌هایش نمی‌آورد، فقط به چهار جمله‌ای که ممکن است فلان روزنامه یا فلان شخص که افراطی [بوده] که همیشه هم هستند [استناد می‌کند]. هیچ جنگی نیست که دشمن یک بهانه‌ی ساده‌ای را الکی برای خودش علم کند! شما نباید بیایی آن بهانه‌ی ساده‌ی دشمن را علم کنی و آن را دلالت قرار دهی.

۲۵۹۵۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901759

دیگر خبرها

  • الاهلی و حسرتی به نام قایدی!
  • جهان در موقعیت حساسی قرار دارد/ عملیات وعده صادق در طول تاریخ ایران بی‌نظیر است
  • آغاز نخستین مرحله اردوی آمادگی تیم ملی فوتبال هفت نفره از پانزدهم اردیبهشت
  • نقد ادعای زیباکلام درباره آغازگر جنگ با مستندات تاریخی / روایت نماینده وقت عراق در سازمان ملل از آماده‌باش صدام برای آغاز جنگ علیه ایران
  • این افراد می‌‎توانند رایگان از اماکن تاریخی کرمانشاه بازدید کنند
  • نقد فیلم مست عشق / شکستی مفتضحانه برای حسن فتحی
  • آیین «زنگ سپاس معلم» در مشهد برگزار شد
  • مشکلات اقتصادی با استحکام پایه‌های علمی حل می شود
  • فرمانده کل سپاه، پیام صادر کرد +جزئیات
  • آغاز پیگیری‌ها برای راه اندازی رشته گردشگری و میراث فرهنگی در دانشگاه رازی